سفرنامه این بنده حقیر به کربلای ایران

سلام


دورتا دور منطقه عملیاتی پاسگاه زید یکی از مثلثی های عراق رو در ابعاد کوچکی شبیه

سازی کرده بودن

شنیدم فقط یه بار حاج حسین خرازی تونست یه ضلع  رو فتح کنه

پس از شروع مرحله تنبیه متجاوز از سوی رزمندگان اسلام

جهان از قدرت رزمندگان اسلام ترسید و در یک مورد

به عنوان نمونه اسرائیل در مدت 50 روز چندین

دژ مثلثی شکل برای عراق در نوار

مرزی با ایران ایجاد کرد



قرار بود صبح زود به سمت فکه حرکت کنیم. توی اتوبوس جای شما خالی به خواب

فرو رفتیم. وقتی اتوبوس نگه داشت اثری از بیابان نبود. تعجب کردم و متوجه

شدم جلوی پادگان محمودوند هستیم. خیلی خوشحال شده. روز قبل

یکی از رفقا بهم اطلاع داده بود که پیکر مطهر 12 شهید گمنام اون

هم از منطقه فاو تفحص شده. جای همه ی شما خالی در

کوتاهی که در کنار پیکر این شهدا داشتیم حسابی

حال کردیم. یاد جمله خادم الشهدای مقابل در

افتادم. گفت: هر چی که می خواید از این

شهدا بخواید. اینا شهدای گمنام

هستن




اما بالاخره نوبت به بهترین منطقه رسید. فکه... صفای غروب فکه رو هیچ جایی نداره

جایی که مقتل 120 شهیده. جایی که مقتل شهادت سید شهیدان اهل قلم،

سید مرتضی آوینیه... جایی که زمینش از جنس رمله. یعنی سه قدم

به جلو، دو قدم به عقب. اون جا بود که دیدم یکی از کاروان ها

پرچم ملت مظلوم بحرین رو برافراشتند تا مظلومیت

ملت بحرین رو به شهدای فکه نشون بدن

ولی غروب فکه عجب حالی داد





رسیدیم به منطقه عملیاتی فتح المبین و تیربار عراقیا مقابل شیار بچه های

رزمنده و پرپر شدن تک تک رزمندگان. وجب به وجب این منطقه شهید

تفحص شده. جای عجیبی ست. باید با پای برهنه راه رفت



هویزه بوی درس و تخته و دانشگاه می ده. تا رسیدیم یکی از رفقا دست من

رو گرفت و برد سر مزار یکی از شهدا و گفت: حاجی می گن این

شهید تو کار رسوندن زوج های جون به همدیگره.

جای شما خالی بعد از پخش این

خبر سر مزار این شهید

خیلی خیلی شلوغ

شد



اما رسیدیم به طلائیه. به قول حاج عبدالله ضابط طلائیه عجب طلائیه

جایی که حاج حسین خرازی یه دستش رو گذاشت و رفت. بعد ها در وصف

حال این سردار رشید به نقل از مادرش شنیدم که روزی تا مرز شهادت

پیش رفت. ندایی از آسمان آمد که میای بالا و حاج حسین خرازی

پاسخ داده بود امام تنهاست فعلا کار زیاده. ولی خدا خوب ها رو

پیش خودش می بره و بالاخره در جایی دیگه حاج حسین به

جایگاه اصلیش رفت. طلائیه جاییه که حاج ابراهیم همت

سرش از بالای لب هاش با ترکش رفت. می گن

خانومش بهش می گفت ابراهیم چشمات

خیلی قشنگه و خدا  چیزهای قشنگ

رو برا خودش می بره. طلائیه جایی

که هنوز هم پیکر شهدای زیادی رو در

سینش داره. طلائیه جاییه که

سه راه شهادت رو داره

جایی که انقد آتیش

دشمن سنگین شد

و شهید زیاد که

دیگه رزمندگان

از رو رفقاشون

رد شدند

و رفتند.





نظرات 4 + ارسال نظر
بچه مثبت/مهرداد یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:24 ق.ظ http://mehrdadz.blogfa.com/

سلام


زیارت قبول

بنده هم 90 رفتم

برا نوروز 91 هم عکس ها شو بزودی تقدیم میکنم

سربلند باشی

http://mehrdadz.blogfa.com/post-4.aspx

سلام
دم شما گرم
ان شا الله موفق باشی

خاکی افلاکی چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ق.ظ http://www.gomnam-313.blogfa.com

سلام.وب خوبی داری..داغ دلم تازه شد اومدم تو وبت...

من امسال خادم فکه--دوکوهه--پاسگاه زید بودم--۲روزی هم تو محمودوند بودم:عشق یعنی فکه...زندگی یعنی فکه

بقول خودمونو بقیه بچه هااا ::: فکه مرا دریاب:::
خوشحال میشم بهم سر بزنی..

یا علی علی

سلام علیکم
عشق رو شما کردین! حال رو شما کردین! خوشا بحالتون که صفا کردین!
کاش ما هم خادم می شدیم.
حتما
یا حق

زهرا شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:52 ق.ظ http://raad.parsiblog.com/

سلام معراج شهدا22تاشهیدبودندنوشتید12.زیارت قبول التماس دعا

فاصله شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 06:14 ب.ظ http://www.fasele313.blogfa.com

انشالله که بتونیم نگه داریم این چیزایی که اونجا پیدا کردیم
معلومه از لحاظ معنوی خیلی پربار بوده براتون
خوش به حالتون
یاعلی...

معنویت جنوب خیلی بیشتر از ظرفیت این بنده حقیر است...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد