عدم صلح پس از فتح خرمشهر

صلح در نقطه اوج

براستی چرا پس از فتح خرمشهر جنگ ادامه پیدا کرد؟


پس از حذف بنی صدر در سال 61، نگاهی تازه، جوان و انقلابی جای نگاه های لیبرالی و تفکرات کلاسیک در جنگ را گرفت و مسأله ی دفاع به اولویت اصلی کشور تبدیل شد.


گروه های مردمی "بسیج" به سرعت تجهیز شد و روند ایجاد وحدت بین ارتش و سپاه سرعت گرفت و در نتیجه سلسله عملیات هایی برای باز پس گیری اراضی تحت اشغال آغاز شد. اولین عملیات " فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا " بود که در شرق کارون به وسعت 3 کیلومتر دشمن را عقب زد.

این اولین عملیات موفقیت آمیز پس از عزل بنی صدر بود. بعد از آن نوبت به عملیات "ثامن الائمه" رسید که در منطقه ی شمال آبادان منجر به تصرف پل های دشمن روی کارون و تأمین امنیت جاده ماهشهر-آبادان شد. البته نتیجه ی اصلی این عملیات شکست حصر آبادان بود. پس از آن رزمندگان اسلام در عملیات "طریق القدس" موفق به آزادسازی بستان و دسترسی به هورالهویزه و تأمین مرز شدند که مجموعاً 800کیلومتر را شامل می شد.

سلسله عملیات های پیروزمندانه ی رزمندگان ادامه داشت تا نوبت به عملیات "فتح المبین " رسید که در منطقه ی غرب رودخانه ی کرخه موجب آزادسازی بخشی عظیمی از جنوب غرب کشور شد. در این برهه برای اینکه جهان از فواید و آثار نگاه انقلابی رزمندگان به جنگ آگاه شود، جمهوری اسلامی ایران خبرنگاران خارجی و داخلی را به مناطق عملیاتی برد تا پیروزی ها به دید مردم جهان برسد.

پس از این سلسله عمیات های موفقیت آمیز، رزمندگان اسلام در فکر باز پس گیری خرمشهر بودند و سرانجام در عملیات بزرگ "بیت المقدس" در منطقه ای به وسعت 600 کیلومتر مربع در 10/2/61 در سه مرحله و در مدت 25 روز توانستند خرمشهر را آزاد کنند. پس از این فتح بزرگ و در لحظه ای که ملت ایران در اوج قدرت بود صداهایی از گوشه و کنار دنیا و مخصوصاً جهان اسلام بلند شد که چرا می گذارید دو کشور اسلامی با هم بجنگند؟ حرف درستی بود اما 22 ماه دیر گفته شد ! یعنی در روزهای نخستین که ماشین جنگی عراق که تا دندان توسط دو بلوک شرق و غرب تجهیز شده بود به پیشروی خود در خاک ایران ادامه می داد و خرمشهر تبدیل به خونین شهر شده بود نشانی از این حرف ها نبود. تنها مقایسه ی یک بند از دو قطعنامه ی شورای امنیت در فاصله ی این 22 ماه نشانگر ترس و البته یک قدم و فقط یک قدم استکبار در مقابل خودباوری اسلامی بود.

در قطعنامه ی 497 که 6 مهر ماه سال59  یعنی در روزهای نخستین جنگ صادر شده بود، آمده بود که دبیر کل ظرف 48 ساعت مراتب پیگیری قطعنامه را به شورای امنیت گزارش دهد. تنها 48 ساعت ... و در قطعنامه ی 514 که در 26 / 4 / 61 این مدت به 3 ماه افزایش یافت.

البته باز جای شکرش باقی است! در قطعنامه ی 514 که مثلاً در هنگام اوج قدرت ایران تنظیم شده بود هیچ گونه تضمینی درباره ی صلح و دفع تجاوز داده نشده بود حتی هیچ بندی مبنی بر معرفی متجاوز، پرداخت خسارت و در کل هیچ راهکاری برای تحقق مقاصد مشروع ایران لحاظ نشده بود. انگار این عراق است که تعیین کننده می باشد! حال سوال اساسی اینجاست که صلح و یا در حد پایین تر آن آتش بس، باید بر مبنای منطقی بنا نهاده شود و این منطق همان قطعنامه ی صادره از شورای امنیت است.

پس آیا می توان بر مبنای قطعنامه ای که هیچ گونه تضمینی برای صلح لحاظ نکرده، آتش بس را پذیرفت؟ آیا امروز در صورت بروز آتش بس و در صورت عدم حمله ی مجدد صدام! به خاک ما جوانان سؤال نمیکردند که چرا در نقطه ی اوج قدرت صلح کردید؟ حال آنکه اسناد و شواهد گواهی می داد که این یک عقب نشینی تاکتیکی از سوی عراق است تا آرایش مجدد نیروهای خود را انجام دهد و پس از تجدید قوا بار دیگر به خاک ایران حمله کند.

اما نکته ی دیگری هم بود و اینکه هنوز بین 900 تا 2500 کیلومتر از خاک ما در اشغال عراق بود. اگر شورای امنیت حسن نیت داشت و تنها به فکر برقراری صلح در جهان بود، چرا در قطعنامه ی 514 که در اوج قدرت ایران تصویب شد، بندی اضافه نکرد که این اراضی اشغال شده به کشور مورد تجاوز قرار گرفته بازگردد؟ اگر عراق واقعاً از حمله به ایران پشیمان شده بود و قصد برقراری صلح داشت چرا همچنان این اراضی را تحت اشغال خود نگه داشته بود؟ آیا رزمندگان ما حق انجام عملیات پس از فتح خرمشهر برای باز پس گیری این اراضی را نداشتند؟

اما در 12/9/61 شورای امنیت برای پاسخگویی به افکار عمومی قطعنامه ای دیگر (قطعنامه ی 522 ) را صادر کرد که تنها تفاوتش تشکر رسمی از عراق برای قبول قطعنامه ی قبلی بود! انگار شورای امنیت اصلاً صدای ایران را نمی شنید و ما باید این صدا را به گوش آنان می رساندیم؛ البته با ابزار خودش. جالب است این قطعنامه ها اصلاً الزام آور نبوده و آنان را می توان تنها پیشنهادی از ناحیه ی شورای امنیت به دو کشور دانست. نکته ی دیگر این که در متن قطعنامه ها از عبارت "وضعیت بین ایران و عراق" به جای "منازعه ی بین ایران و عراق" استفاده شده بود.

لفظ "منازعه" دارای بار حقوقی بوده و شورای امنیت را مسئول می کند؛ در حالیکه "وضعیت"  هیچ گونه بار حقوقی نداشته است. وقتی شورای امنیت که طبق منشور ملل متحد وظیفه ی اصلی ایجاد صلح در دنیا را به عهده دارد، از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی میکند، به راستی ملت ما به کجا باید تکیه می داد؟ شورای امنیت؟ آمریکا؟ یا در حالت بهترش سازمان کنفرانس اسلامی؟ جالب است که بدانید متعادل ترین موضع پس از فتح خرمشهر نسبت به بقیه ی مواضع، موضع سازمان کنفرانس اسلامی بود. در حالی که اراضی ایران هنوز در دست عراق بود، هیئت میانجیگری تشکیل داد تا به زعم خو آتش بس برقرار شود!

هم چنین طبق ماده ی 51 منشور ملل متحد، کشور مورد تجاوز تا زمانی که شورای امنیت تدابیری جهت دفع تجاوز اتخاذ نکند، حق دفاع مشروع را دارد ( همین مسئله ای که موجب شد پس از قطعنامه ی 598 ایران از لحاظ حقوقی دیگر حق ادامه ی جنگ را نداشته باشد که البته عراق به همان هم پایبند نبوده و به کرات قوانین بین المللی را زیر پا گذاشت) . با طرح این مسئله اثبات می شود که هر گونه تبعات ناشی از ادامه ی جنگ پس از فتح خرمشهر از لحاظ قوانین بین الملل متوجه شورای امنیت بوده است.

اما در پایان بد نیست بدانید هدف اصلی عراق، اروند رود و خوزستان و جزایر سه گانه و موارد  مطرح شده از ناحیه شان نبوده که در اصل نابودی انقلاب نوپای اسلامی بود.

طه یاسین رمضان معاون وقت نخست وزیر عراق اظهار داشته بود: «این جنگ برای عهدنامه ی 1975 (الجزایر) یا چند صد کیلومتر خاک و یا نصف شط العرب (اروند رود) نیست، این جنگ برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران است.» و در جای دیگری گفته بود: «ما بر این نکته تأکید داریم که جنگ به پایان نخواهد رسید؛ مگر اینکه رژیم حاکم بر ایران به کلی از بین برود.»
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد