اینجا آمریکاست


مردم آمریکا در اوکلند پرچم کشورشان را در اعتراض به تبعیض نژادی سیستم قضایی آتش زدند


آوینی که بود؟


متن زیر مصاحبه سایت آوینی فیلم با همسر شهید سید مرتضی آوینی است



اکثر مردم آقامرتضی را با صدایش در روایت فتح و آن‌هایی که اهل مطالعه و سینما بودند ایشان را با سرمقاله‌های ماهنامه « سوره » می‌شناختند. مردم فکر می‌کردند این صدا جزیی از زندگی‌شان بوده است و چون نمی‌دانستند این صدا متعلق به کیست، او را نزدیکتر به خود و زندگی‌شان حس می‌کردند. همسر ایشان در این باره معتقد است: "شاید قرار و تقدیر بود که این‌گونه باشد. مرتضی میلی برای به دست آوردن شهرت نداشت. چیزی که می‌خواست خالصانه کارکردن بود. همین باعث شد که تاثیر عمیق‌تر و ماندگارتری داشته باشد."

این‌بار به سراغ مریم امینی همسر شهید سیدمرتضی آوینی رفتیم. ایشان متولد سال 1336 است. تحصیلاتش لیسانس ریاضی و علوم کامپیوتر است. او از آشنایی با آقامرتضی برایمان می‌گوید: "قبل از ازدواج، آشنایی چند ساله با هم داشتیم. من ایشان را می‌شناختم. از سن پانزده‌سالگی تا نوزده، بیست‌سالگی که این آشنایی به ازدواج رسید. در این میان خانواده‌ی من مخالف با این ازدواج بودند ولی برای من مشخص بود که این زندگی مشترک باید شروع شود. صورت دیگری برای ادامه‌ی زندگی نمی‌توانستم تصور کنم. از همان ابتدا مرتضی برای من آن حالت مرادبودن را داشت. رد و بدل کردن کتاب‌های خوب، شرکت در سخنرانی‌ها و کنسرت‌های موسیقی دانشکده هنرهای زیبا که ایشان آنجا درس می‌خواندند. در واقع ایشان راهنمای کاملی برای من بود."


مرادبودن ایشان تا کدام مرحله از زندگی ادامه یافت؟


برای همیشه حفظ شد. این رابطه، شیرازه‌ی اصلی زندگی ما بود. البته گاهی چهره‌ی این موقعیت به‌خاطر تحولات فکری تغییر می‌کرد. گرایش‌های ایشان بعد از انقلاب کاملاً تغییر کرد. به تبع ایشان، این تغییر در من هم اتفاق افتاد. ولی نسبت برقرار بین من و ایشان همواره ادامه پیدا کرد تا شهادتشان. تازه بعد از آن بود که فرصتی پیدا کردم برگردم و به نسبت جدید نگاه کنم و ببینم درباره‌ی امروز چه می‌شود گفت.


از نگاهتان چه حاصل شد؟


بعد از شهادت ایشان نسبت جدیدی بین ما برقرار شد. مرتضی خودش در یکی از مقاله‌هایی که بعد از رحلت حضرت امام (ره) نوشت، جمله‌ای دارد نزدیک به این مضمون: "ایشان از دنیا رفتند و حالا بار تکلیف بر شانه ما افتاده است". دقیقاً من چنین سنگینی‌یی را احساس می‌کنم. پیش از این، دستم را گرفته بود و مرا به بهشت می‌برد.
نه به زور، میل باطنی هم بود. من سنگینی بار را خیلی احساس نمی‌کردم. همه چیز راحت‌تر اتفاق می‌افتاد ولی بعداز شهادت مرتضی من باید دوباره شروع می‌کردم. مثل یک تولد دوباره. خیلی خدا را شکر می‌کنم. چه موهبتی بالاتر از این برای یک انسان که هم فرصت زندگی عینی با انسانی را داشته باشد که قبله‌ی همه‌ی خواسته‌هایش است و هرچه از زندگی می‌خواهد در او می‌بیند؛ و هم فرصت تأمل و تفکر در وجود این انسان و زندگی را پیدا کند.

مرتضی می‌گوید: "شهدا از دست نمی‌روند، بلکه به دست می‌آیند." برای همه، این فرصت نیست که این به‌دست آمدن را تجربه و حس کنند. حالا من نمی‌دانم چه‌قدر در این مسیر هستم و آن‌را با این بار سنگین طی می‌کنم. یعنی بار دیگر من مرتضی را به دست آورده‌ام و خیلی شاکر هستم.
از تجربه‌ی نسبتاً طولانی زندگی خودتان با ایشان بگویید.

این زندگی قشنگ از سنین نوجوانی شروع شد. هر روز که می‌گذشت موقعیت و جایگاه ایشان نزد من بیشتر از هر کس دیگری‌ می‌شد. مرتضی مظهرهمه‌ی کسانی بود که در زندگی جست‌و‌جو می‌کردم. جای همه‌ی اعضای خانواده را برای من پر کرد و همه چیز زندگی‌ام بود.


خانم امینی! می‌توانیم بگوییم زندگی مشترک شما سه مرحله داشت. قبل از انقلاب، بعد از انقلاب و بعد از شهادت.اگر اجازه بدهید از ازدواجتان شروع کنیم. مثلاً این‌که‌آقا مرتضی کی به خواستگاری شما آمد؟


مورد خاصی نداشت. خیلی معمولی بود. سال 1354 بود که نامزد شدیم و خردادماه 1357 ازدواج کردیم. فقط می‌توانم بگویم که نسبت به شرایط آن‌روز خیلی ساده ازدواج کردیم. خرید ما یک بلوز و دامن سفید برای من بود و یک کت و شلوار سفید برای مرتضی.


آقامرتضی حتماً سرسختی زیادی به خرج داد و سال‌ها صبر کرد.


بله. این علاقه روز به روز بیشتر و پخته‌تر می‌شد و بعد از ازدواج هم چیزی از آن کم نشد. مرتضی خیلی به من و بچه‌ها علاقه‌مند بود. یکی دو سال آخر، این علاقه را خیلی ابراز می‌کرد و به زبان می‌آورد. این‌ها همه نتیجه‌ی تفکراتی بود که داشت. روش او تغییر می‌کرد. هرچه به زمان شهادت نزدیک‌ می‌شدیم، بدون هیچ اغراقی احساس می‌کردم داریم به سال‌های اول زندگی برمی‌گردیم؛ منتها در این ابراز علاقه‌های آقامرتضی مرتباً یک حالت ذکر و شکری وجود داشت. بیان ایشان از لطفی که خدا دارد جدا نبود. هرچه بیشتر عشق به خدا در ایشان شدت می‌گرفت ابراز علاقه به خانواده هم شدیدتر می‌شد. در آخرین لحظه‌های زندگی‌شان، همراهشان نبودم ولی بچه‌های روایت فتح می‌گفتند در لحظه‌های آخر هم ابراز علاقه می‌کردند.



برای شروع زندگی مشترک چه کردید؟


خانه‌ی کوچکی در خیابان شریعتی، خیابان آمل اجاره کردیم. حدود یک سال آنجا مستأجر بودیم. اولین فرزندمان در همان خانه به‌دنیا آمد. چند ماه بعد چون توان پرداخت اجاره را نداشتیم، به منزل پدری آقامرتضی در خیابان مطهری نقل مکان کردیم. سال 1358 بود. سه‌سال هم در آن خانه ماندیم. بعد یک آپارتمان هفتادوپنج‌متری در قلهک خریدیم و کلی هم قرض بالا آوردیم. حالا صاحب سه فرزند شده بودیم. جایمان کوچک و تنگ بود.
آقامرتضی می‌خواست نزدیک پدر و مادرش باشد و به آنان کمک کند. به همین خاطر آپارتمان را فروختیم و دوباره به خانه‌ی پدری آقامرتضی برگشتیم و طبقه‌ی اول آن خانه را که دو دانگ آن می‌شد، خریدیم و ساکن شدیم. تا زمان شهادت آقا مرتضی آنجا بودیم.
از احوالات آقامرتضی در روزهای انقلاب بگویید.
یک خصوصیت واحدی می‌گویم که دو مرحله‌ی زندگی آقامرتضی یعنی قبل از انقلاب و بعد از انقلاب تا شهادت را به‌هم وصل می‌کند. از وقتی من مرتضی را شناختم، [او به] دنبال حقیقت بود. تحولات کوچک و بزرگ سیاسی ـ اجتماعی حتی هنری و ادبی قبل از انقلاب، جست‌‌وجوی او را بی‌جواب می‌گذاشت، ولی میل به پیدا کردن حق و حقیقت در این جست‌و‌جوها زیاد بود. آن‌قدر در این مورد پافشاری می‌کرد که حتی از خودش هم می‌گذشت. در این جست‌و‌جوها خیلی هم سرش به سنگ خورد. خیلی چیزها را تجربه کرد. همین تجربه‌ها بود که وقتی با حضرت امام (ره) آشنا شد، ایشان را شناخت و به سرچشمه رسید؛ چیزی که سالها به‌دنبالش بود و در وجود مبارک حضرت امام (ره) پیدا کرد. یک ذره هم کدورت در دلش نبود که نفس خودش را با این یافتن مقدس قاطی کند. وقتی شناخت، دیگر فاصله‌ای نبود. به یک معنا به واقعیت رسیده بود. به همین دلیل و به خاطر این واقعیت هرچه را که نشانی از نفس داشت، سوزاند.


آقای مرتضی این واقعیت را چگونه بروز می‌داد؟


تمام زندگی‌اش وقف انقلاب شد. خودش هم می‌گوید از طرف جهاد رفتیم بیل بزنیم، دوربین به دستمان دادند. [برایش] فرقی نمی‌کرد. با تمام وجود خودش را وقف انقلاب کرد و آن‌چه از او انتظار میِ‌رفت، انجام ‌داد. زمان جنگ ایشان را خیلی کم در خانه می‌دیدیم؛ هرچند شب یک بار. تمام دغدغه‌ی ذهنی‌اش جنگ بود.


آشنایی آقامرتضی با سینما از کجا شروع شد؟


قبل از انقلاب مرتب فیلم‌های جشنواره‌ها را می‌دید و به مقوله‌ی سینما علاقه‌مند بود. وقتی وارد جهاد شد مستندهای زیادی ساخت؛ از جمله یک سریال یازده قسمتی به نام "حقیقت" و" مستند دیگری به نام شش‌روز در ترکمن‌صحرا" ، که هر دو از مستندهای خوب آن‌روزها بود.


درباره کارشان، در خانه چیزی می‌گفتند؟


نه! اما درباره بعضی فیلم‌ها اظهار نظر می‌کردند و نقدهای دقیقی داشتند.


بیشتر حرف‌هایشان در جمع خانواده درباره چه بود؟


بیشتر ما برای ایشان حرف می‌زدیم؛ از اتفاق‌های روز، حتی آمدوشد اقوام. ایشان هم به این حرف‌ها دل می‌دادند. چه به حرف‌های من و چه به حرف‌های بچه‌ها. یادم ‌‌می‌آید وقتی سمیناری درباره‌ی سینمای پس از انقلاب برگزار شد و ایشان هم یکی از سخنران‌ها بود، برخورد بدی در آن جلسه با ایشان شده بود. شما می‌دانید در سینمای ما مدعی زیاد است اما آدم باسواد کم داریم. آن شب وقتی به خانه آمد هیچ نگفت.


بعدها من در نوشته‌هایشان در مجله سوره سینما داستان آن شب را خواندم و اخیراً هم نوارش را از روایت فتح گرفتم و فیلمش را دیدم. ایشان در مقابل چه جّو عجیبی ایستاده بود و قدرتمندانه در یک فضای مخالف، حرفهای اصلی خودش را زده بود! حتی با سلامت نفس به همه‌ی اعتراضات بی‌پایه‌ی آنان که به نحو غیرمحترمانه‌ای مطرح می‌شد گوش کرده بود. من وقتی فیلم را دیدم تازه متوجه شدم که چه‌قدر تحمل آن فضا مشکل بود و آقامرتضی وقتی به خانه آمده بود اصلاً مشخص نبود که ساعت‌ها در چنین فضایی حرف زده است. شما می‌دانید یکی از رنج‌های آقامرتضی "بی‌سوادی حاکم بر سینما "بود و از طرف دیگر، مدعیان زیادی که بودند و هستند.


شاید به همین خاطر است که سینمای امروز ما هنوز نتوانسته نسبت معقول خودش را با جامعه برقرار کند.


همین‌طور است. مرتضی تلاش می‌کرد سینما را به دامن ارزش‌ها و فرهنگ اصیل این سرزمین نزدیک کند. این کار ساده‌ای نبود. اگر امروز این تحول فکری در سینما اتفاق نیفتد در آینده هم ساده نخواهد بود؛ که شاید مشکل‌تر هم باشد.


یکی از مواردی که خیلی‌ها به آن اعتراف می‌کنند، ادب آقامرتضی است...


این هم به مرور زمان شکل‌های مختلفی پیدا کرد. هم‌زمان با مسیر انقلاب و اقتضای روزگار، تغییر و تحول در روش زندگی ایشان در تمام زمینه‌ها پیش می‌آمد. منحصر به نحوه‌ی برخورد با خانواده و یا اطرافیان نمی‌شد، اما روش او تفاوت می‌کرد. شاید یک زمان حاضر نمی‌شد در سمیناری مثل همان که گفتم شرکت کند. یا این که خیلی دور از انتظار نبود که دربرابر آن آدم‌ها برخورد خیلی تندی داشته باشد. اگر این اتفاق چند سال پیش از زمانی که واقع شد، پیش می‌آمد، روش ایشان غیر از این بود. این را نمی‌شود گفت که پیش از این ادب‌شان کمتر بوده است. مثل این است که صورت ادب‌شان تغییر پیداکرده است.


شما به ماندگاری مذهبی آقامرتضی اشاره کردید. چه زمانی احساس کردید این قوام در ضمیر ایشان ته‌نشین شده و ثبات گرفته است؟


به نظر من این کشش مذهبی از ابتدا با ایشان عجین بود و همین امر بود که او را به جست‌وجو برای یافتن حق و حقیقت وامی‌داشت. وقتی ایشان آن نقطه‌ی روشن و نورانی را دیدند، دیگر تزلزلی از ایشان ندیدم.


کاملاً این درک و دریافت را پیدا کرده بود که وقتی حق را ببیند آن‌را بشناسد. چون از اول، نفس خودش در میان نبود. وقتی شناخت، موضوع تمام شده بود. انگار مصداق درستش پیدا شده است.


آقامرتضی آدم باسوادی بود. مطالعات ایشان از کجا شروع شد؟ چه چیزهایی را بیشتر می‌خواند؟


تقریباً تمام آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بود. نامهای داستایوفسکی و نیچه از آن روزها یادم هست که زیاد درباره‌اش حرف می‌زد. راجع به کامو و داستایوفسکی در مقاله‌ای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نه این که فقط مطالعه کرده و یا درباره آن سخن گفته باشند. فکر می‌کنم مرتضی هم دقیقاً این‌طور بود. به خیلی‌های دیگر هم می‌شود باسواد گفت ولی مرتضی فضای آن روزها و آثار فلسفی و رمان‌هایشان را زندگی کرده بود و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سؤالاتش پیدا شد دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد.


غم و شادی آقامرتضی چه وقت‌هایی بود؟


وقتی با بچه‌های بسیج بود، نیرو می‌گرفت. وقتی مجبور بود به اتفاق‌های روزمره و حشو و زوائدی که وقت آدم را می‌گیرد تن بدهد، آن وقت بود که گرفته و غمگین می‌شد.


کلمه‌ی روزمرگی از کلمه‌های رایج در کلام و نثر ایشان بود.


درست است. این کلمه را زیاد به‌کار می‌برد و چه‌قدر پرهیز می‌کرد تا گرفتار این روزمرگی نشود. وقتی می‌شد که من سر مسأله‌ای ناراحت و گرفته می‌شدم و به ایشان شکایت می‌کردم، به من می‌گفت: « ببین! هزاران کهکشان در آسمان وجود دارد. یکی‌اش راه شیری است. سیاره‌های زیادی در آن هست که یکی‌اش زمین است. همین زمینی که ما روی آن زندگی می‌کنیم. » از کل به جز می‌آمد. بعد می‌گفت: « ما هم ذره‌ای در این مجموعه هستیم. حالا ببین این حرفی که شما می‌گویید، جایش در این مجموعه‌ی باشکوه کجا است؟ » آدم در آن کلـیت می‌دید که چه‌قدر آن اتفاق ناچیز و بی‌اهمیت بوده است و اگر درست به آن نگاه نکند دچار مشکل خواهد شد. بیان ایشان از روزمرگی در مورد آن مصادیقی که عنوان کردم چنین بود.


یکی دیگر از کلمه‌های ویژه‌ی‌آقامرتضی "جاودانگی" است...


در آثارش هر وقت درباره‌ی شهدا سخنی هست، سخن از جاودانگی هم هست. شهدا را منشاء این حیات می دانست و با تکیه به آیات و روایات، حیات جاودانه برای شهدا قایل بود.


نثر ایشان خاص خودش بود...


به عنوان یک خواننده حس می‌کنم نثر ایشان خیلی متفاوت است. مسایل سخت فلسفی را وقتی با نثر ایشان می‌خوانم منظور را متوجه می‌شوم. در صورتی که همان مطلب با نثر یک فیلسوف برایم غیرقابل درک است. احساس می‌کنم باید خیلی چیزهای دیگررا بخوانم تا آن مطلب را بفهمم. نثر ایشان یک جور شیرینی و حلاوت دارد. خیلی تأکید داشت بر استفاده‌ی درست از کلمه‌ها. در بسیاری از مقالاتش، از یک لفظ متداول آغاز می‌کند و به معنای اصیل کلمه‌ی مورد نظرش می‌رسد. مخزن کلماتش غنی بود و به راحتی به آن‌ها دسترسی داشت. این درباره‌ی دست‌داشتن ایشان در انواع هنرها هم صادق است. انگار به منبعی وصل بود که جایگاه آن فراتر از تمام هنرها بود؛ جایگاه حکمت. از آن جایگاه در مورد وجوه مختلف هنر که در قالب رشته‌های مختلف هنری ظاهر می‌شود، می‌نوشت و حرف می‌زد.


آقامرتضی صرف نظر از پشتوانه‌ی غنی مطالعات و ذهن نقادش، " دل آگاهی" هم داشت.


مرتضی برکت داشت. این حالت که شما می‌گویید، در تمام دوران زندگی‌اش چهره‌ی خود را نشان داده بود. از خانواده‌ی محترمش شنیدم که سالها قبل از انقلاب با اتومبیل تصادف کرده بود و زنده‌ماندنش به معجزه بیشتر شباهت داشت. می‌گفتند در آن حال بی‌هوشی و بی‌خودی، بارها زیرلب می‌گفت: "امام زمان (عج) مرا نگه‌داشته است... " این حرف در آن روزها عجیب بود. فکر می‌کنم این ارتباط به صورت عمیق و پنهانی همیشه در ایشان وجود داشته و بعدها سر و شکلی پیدا کرده و کامل شده بود. گاهی احساس می‌کردم مرتضی در زمانی جلوتر از زمان خودش زندگی می‌کند. نسبت به زمانی که در آن زندگی می‌کرد، یک نوع حالت پیشگویی هنرمندانه داشت و این از ویژگی‌های مهم زندگی ایشان بود.


از احوال خودتان و آقامرتضی در روزهای نزدیک به شهادتشان بگویید.


من هم ایشان را نمی‌شناختم. اصلاً این تصور را نداشتم که وقتی برای فیلم‌برداری به فکه می‌رود، شهید بشود. من آثار شهادت را در ایشان کشف نمی‌کردم. روزهای آخر، وقتی به فکه رفت و کار نیمه تمام ماند و برگشت، گفت دو سه روز دیگر باید برگردم فکه. در این چند روز ایشان را خیلی اندوهگین دیدم. مرتب سؤال می‌کردم چرا این‌قدر گرفته و ناراحتی؟ ولی در ذهنم هیچ ارتباطی برقرار نمی‌شد که چه اتفاقی افتاده که دوباره دارد برمی‌گردد. اما الان که به آن چند روز نگاه می‌کنم کاملاً مطمئن می‌شوم که می‌دانست. آخرین صحبت ما در آن یکی دو روز آخر درباره‌ی قراری برای روزهای بعد بود. من گفتم این کار را بعد از آمدن شما هم می‌شود انجام داد انشاءا...؛ اما ایشان یک دفعه سرشان را برگرداندند و دیگر حرفی بین ما رد و بدل نشد. همان اواخر وقتی پیشنهادی به ایشان دادم، گفت: " فعلاً این کار صلاح نیست. الان آن‌قدر برای من مشکل درست کرده‌اند که اگر آدمی پشت به کوه داشت، نمی‌توانست تحمل کند. من به جای دیگری تکیه داده‌ام که الان سرپا ایستاده‌ام."


در چند ماه قبل از شهادتش اندوه عمیقی داشت و زبان به شکوه باز کرده بود. این خصوصیت را هیچ‌وقت در ایشان ندیده بودم.


وقتی خبر شهادت آقامرتضی را به شما دادند...


حدود ظهر جمعه بیستم فروردین ماه، مرتضی در فکه رفت روی مین. صبح شنبه بود که پدر و مادرم آمدند. صبح زود بود. به من گفتند : "مرتضی زخمی شده است." روزهای اول بهار هنوز هوا تاریک و روشن بود. حالتی میان خواب و بیداری بود. مثل همان وقت طبیعت. بچه‌ها را با آرامش بیدار کردم و به مدرسه فرستادم. مثل این که اصلاً چیزی نشنیده‌ام. بچه‌ها که رفتند، پدر و مادرم آرام آرام سر حرف را باز کردند و من باخبر شدم که دیگر مرتضی را ندارم.



آثار منتشرنشده‌ای از آقامرتضی در دست دارید؟


تعدادی داستان کوتاه است که به نحوی به موضوع اسارت آدمی که در خودش گرفتار است، می‌پردازد. نوشته‌هایی هم بین شعر و نثر دارد. درگیری ذهنی مرتضی در آن نوشته‌ها اسارت و گمگشتگی انسان است. این موضوع را خیلی زیبا، شاعرانه و عمیق بیان کرده است.

نماز جمعه

حضور حجت الاسلام حاج شیخ حسن روحانی - رئیس جمهور منتخب - در نماز جمعه این هفته

92/4/21


نمازجمعه

بدون شرح


تجمع در سوریه

تجمع در سوریه

جابجایی شهدای حزب الله

هواپیمای حامل شهدای حزب الله در فرودگاه لبنان (مدافعان حرم حضرت زینب)

(مدافعان حرم حضرت زینب)

شهید عاهد محمد سعاده 2

فرزند شهید عاهد محمد سعاده از رزمندگان حزب الله (مدافعان حرم حضرت زینب)



کاروان شهدای حزب الله لبنان در سوریه (مدافعان حرم حضرت زینب)



تشییع پیکر شهدا حزب الله لبنان در بنت جبیل (مدافعان حرم حضرت زینب)

محفل انس با قرآن

یک مسئله، مسئلهى احترام ظاهرى و پاسداشتن از حرمت قرآن است به معناى الفاظ قرآن، اصوات قرآنى؛ این در جاى خود چیز محترم و مهمى است. مسئلهى بالاتر، تخلق به اخلاق قرآنى است؛ سبک زندگى را منطبق با قرآن قرار دادن.


اما اینکه حالا اکثریت مردم دنیا اینجور حرف میزنند، اینجور حرکت میکنند، اینجور رفتار میکنند، ما باید عقل خودمان را، دین خودمان را، هدایت الهى را معیار قرار دهیم براى رد و قبول.


یکى از چیزهائى که قرآن و هدایت الهى به ما تعلیم داده است، تبعیت از داورى خرد و عقل انسانى است؛ این هم قرآنى است. یعنى پیروى از آنچه که عقل سلیم به آن حکم کند و قضاوت عقل پشت سر آن باشد، این هم یک امر قرآنى است، این هم امر دینى است؛ اینها شد معیار. آنچه که بندگان برگزیدهى خدا، معصومین عندالله به ما یاد دادند، این میشود معیار؛ معیار اینها است. اینکه حالا مردم کشورهاى غربى، مردم مادى، مردم فلان بخش از دنیا، در رفتارشان، در اعمالشان، در مسائل زندگىشان، در ارتباطاتشان، در تشکیل خانواده، اینجور عمل میکنند، ما هم باید اینجور عمل کنیم، این خطا است.


ما بحمدالله هم قرآن را داریم، هم کلمات اهلبیت (علیهمالسّلام) را داریم؛ که «انّى تارک فیکم الثِّقْلَیْن» یا «انّى تارک  فیکم الثَّقَلَیْن»؛(۳) دو چیز گرانبها را در بین شما گذاشتم. هر دو بحمدالله در اختیار ما است؛ باید از اینها استفاده کنیم، جامعه را بر اساس اینها شکل دهیم. این جلسهى قرآن، این آموزش قرآن، این تجوید قرآن، این حُسن تلاوت قرآن با نغمههاى خوب، با صداى خوب، همه مقدمه براى این است. این را به چشم ذىالمقدمه نگاه نکنیم، این مقدمه است؛ از اینجا باید وارد شد و با قرآن انس گرفت.


۱۳۹۲/۰۴/۱۹  - قسمتی از بیانات در محفل انس با قرآن

دکتر روحانی: آمریکا باید عذرخواهی کند

وی در مورد آزادی گروگان ها نیز گفت : امام امت تعیین سرنوشت گروگان ها را بر عهده مجلس شورا گذاشته اند ، آمریکا برای جان گروگان ها ارزش قائل نیست و از طرف دیگر ایده آل هایی برای مردم ما مطرح است که باید شاه برگردد و محاکمه شود و اموال به غارت رفته پس گرفته شود و آمریکا نیز عذرخواهی کند و این یک ایده آل است.
روحانی گفت : تاکنون مسئله گروگان ها به نفع انقلاب بوده است و باید این موضوع فوری حل شود تا به نفع انقلاب نیز پایان یابد .

حاج شیخ حسن روحانی 33 سال پیش - روزنامه اطلاعات ، 9 تیر 1359 ، صفحه 3

اخلاق بالاتر از علم

به اخلاق خودمان هم برسیم. اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است.

فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم.

من هیچ موافق نیستم با اینکه فضاى جامعه را فضاى سوءظن و فضاى بدگمانى قرار بدهیم. این عادات را از خودمان باید دور کنیم.

اینکه متأسفانه باب شده که روزنامه و رسانه و دستگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى گوناگون ارتباطى - که امروز روزبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روز هم بیشتر و گسترده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و پیچیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر میشود - روشى را در پیش گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند براى متهم کردن یکدیگر، این چیز خوبى نیست؛ این چیز خوبى نیست، دل ما را تاریک میکند، فضاى زندگى ما را ظلمانى میکند.


مقام معظم رهبری

۱۳۸۸/۰۶/۲۹

Khamenei.ir


امام...

امروز سالگرد وفات امام عاشقان است


مستند بن بست

تدوین مستند به پایان رسیده

بزودی کیفیت HD مستند بر روی سایت مستند قرار خواهد گرفت

برای هماهنگی جهت اکران و نمایش مستند با ایمیل DeadLock@chmail.ir و یا شماره 09390348299 آقای صاحبی تماس حاصل فرمایید


دانلود مستند در یک قسمت(با فورمت FLV)


دریافت
حجم: 229 مگابایت



دانلود مستند در سه قسمت (با فورمت FLV)


قسمت اول
حجم: 41.3 مگابایت


قسمت دوم
حجم: 78.2 مگابایت


قسمت سوم
حجم: 85.8 مگابایت

التزام به قانون

دانلود کلیپ صوتی رهبر انقلاب

التزام به قانون در انتخابات ریاست جمهوری





«مبادا کسى تصور کند که رهبرى یک نظرى دارد که برخلاف آنچه که به عنوان نظر رسمى مطرح میشود، در خفا به بعضى از خواص و خلّصین، آن نظر را منتقل میکند که اجراء کنند؛ مطلقاً چنین چیزى نیست. اگر کسى چنین تصور کند، تصور خطائى است؛ اگر نسبت بدهد، گناه کبیره‌اى انجام داده. نظرات و مواضع رهبرى همینى است که صریحاً اعلام میشود؛ همینى است که من صریحاً اعلام میکنم.»

رهبر انقلاب

 ۱۳۸۹/۰۵/۳۱
(برای مشاهده بیانات به صورت کامل روی تاریخ کلیک کنید)

خلیج ع ر ب ی در کلام رهبری

اخیراً کویتیها اطلس تاریخ اسلام را درست کرده‌اند که از محتوایش اطلاعى ندارم؛ ولى از لحاظ طبع، کتاب خیلى بزرگى است. پارسال، امیر کویت دو نسخه از آن را براى من فرستاد که من یک نسخه‌اش را به کتابخانه‌ى نهاد ریاست جمهورى دادم و نسخه‌ى دیگر را در کتابخانه‌ى خودم نگه داشتم. اطلس تاریخ اسلام توسط کویتی‌ها درست شده که تقریباً بدون استثنا مورد استفاده‌ى همه‌ى مسلمانهاست. این‌که مى‌گویم تقریباً، به این دلیل است که «خلیج فارس» را «خلیج عربى» نوشته است که اگر الان به ما پول دستى هم بدهند، حاضر نیستیم این کتاب را در کتابخانه‌هاى خودمان ترویج و یا به فارسى ترجمه کنیم؛ چون «خلیج عربى» دروغ است. اگر یک وقت خواستیم این را برگردانیم، حتماً «خلیج فارس» خواهیم نوشت. البته، یک جا هم از دستشان در رفته و تصویر یکى از نقشه‌هاى قدیمى را چاپ کرده‌اند و «الخلیج الفارسى» را به‌کار برده‌اند. با این‌که همه جا و در همان نقشه‌هاى قدیمى، این اصطلاح را عوض کرده‌اند، ولى یک جا تصادفاً براى اتمام حجّت، در این کتاب به این بزرگى و با این همه خرج چاپ، اصطلاح «الخلیج الفارسى» را نوشته‌اند.
غرضم این بود که گاهى اوقات تاریخ و جغرافیا را مى‌نویسند، اما نکته‌یى در آن هست که ما نسبت به آن حساسیم. حالا این از جهت ملّیش بود که البته الان خلیج فارسى و عربى براى ما فقط ملى هم نیست؛ سیاسى و اعتقادى هم است.


۱۳۶۸/۰۷/۳۰





شورای نگهبان

امام خمینی (ره) در سال 63، هنگامی که موجی برای تخریب شورای نگهبان در کشور به راه افتاد چنین پیامی صادر کردند:


بسم اللّه‌ الرحمن الرحیم

چنانچه مشاهده می‌شود پس ازانتخابات مرحلۀ اول از دوره دوم مجلس شورای اسلامی، افرادی که نظریۀ شورای محترم نگهبان در ابطال یا تأیید بعضی حوزه‌ها موافق میل‌شان نبوده است دست به شایعه افکنی‌زده و اعضای محترم شورای نگهبان ـ ایدهم اللّه‌ تعالی ـ را که حافظ مصالح اسلام و مسلمین هستند، تضعیف و یا خدای ناکرده توهین می‌نمایند و به پخش اعلامیه و خطابه در مطبوعات و محافل دست زده‌اند غافل از آنکه پیامد چنین اعمال و جوسازی‌ها آن هم در دورۀ دوم مجلس و نگذشتن سالی چند از انقلاب چه خواهد بود. امید است چنین اعمال، بی‌توجه به نتایج ناروا و اسف‌بار آن باشد.

معلوم نیست در صدر مشروطیت در دورۀ اول بافقهای ناظر به قوانین این نحو عمل شده باشد. در آن زمان به تدریج فقها را از مجلس بیرون راندند و به سر این ملت آن آوردند که دیدیم.

من به این آقایان هشدار می‌دهم که تضعیف و توهین به فقهای شورای نگهبان امری خطرناک برای کشور و اسلام است. همیشه انحرافات به تدریج در یک رژیم وارد می‌شود و در آخر، رژیمی را ساقط می‌نماید. لازم است همه به طور اکید به مصالح اسلام و مسلمین توجه کنیم و به قوانین، هر چند مخالف نظر و سلیقۀ شخصی‌مان باشد احترام بگذاریم و به این جمهوری نوپا که مورد هجوم قدرت‌ها و ابرقدرت‌هاست وفادار باشیم.

در خاتمه باید بگویم که حضرات آقایان فقهای شورای نگهبان را با آشنائی و شناخت تعیین کردم و احترام به آنان و حفظ مقامشان را لازم می‌دانم و امید آن دارم که این نحو امور تکرار نشود. و به شورای نگهبان تذکر می‌دهم که در کار خود استوار باشید و با قاطعیت و دقت عمل فرمایید و به خدای متعال اتکال کنید. از خداوند تعالی عنایت و رحمت برای ملت عزیز را خواستارم.


روح‌اللّه‌ الموسوی الخمینی

مطلب در آدرس دیگر

همشیره!

گفت: مصطفی تاجزاده از درون زندان نامه ای فرستاده و ضمن حمایت از مشایی نوشته است «شورای نگهبان باید صلاحیت مشایی را تایید کند»!

گفتم: از اول هم معلوم بود که دست اصحاب فتنه آمریکایی- اسرائیلی 88 با حلقه انحرافی در یک کاسه است.

گفت: اگر این سند و ده ها سند دیگر که پیوند آنها را نشان می دهد هم لو نمی رفت، مواضع و عملکرد آنها تردیدی باقی نمی گذاشت یک جریان بیشتر نیستند.

گفتم: یارو از این که فلان رفیقش شیره ای شده بود ناراحت شده و رفت که به برادر او خبر بدهد تا چاره ای بیندیشد. اما، وقتی که وارد خانه برادر طرف شده و مشاهده کرد هر دو برادر کنار هم نشسته و مشغول شیره کشی هستند با تعجب گفت؛

«برخلاف طبیعت و سیره

دو برادر شدند همشیره»!


مطلب در آدرس دیگر

نمی گذارند کار کنیم...!

تقصیرها را هم گردن یکدیگر نیندازیم. اینکه بگوئیم آقا ما میخواهیم فلان کار را بکنیم، نمیگذارند؛ یا فلان کار را کردیم، جلویش را گرفتند؛ یا فلان تصمیم را گرفتیم، اقدام نکردند، انجام ندادند - که قوای مختلف و بخشهای مختلف به همدیگر بگویند - این را کسی قبول نمیکند. بالاخره حوزه‌‌های مسئولیت، مشخص است؛ یکی باید قانون بگذارد، یکی باید اجرا کند، یکی سیاستها را تنظیم کند، یکی عملیاتی کند. همه باید با هم هماهنگ عمل کنند.

مقام معظم رهبری - شهریور 91


آقای خاتمی هم در سال آخر مسئولیتش مدام می گفت نگذاشتند کار کنیم

متاسفانه آقای احمدی نژاد هم در سال آخر مسئولیتش در این روزها مدام می گوید نمی گذارند کار کنیم


جالب است نه آقای خاتمی و نه آقای احمدی نژاد، هیچکدامشان نگفتند چه کسی نمی گذارد!



مطلب در آدرس دیگر

کارزار فرهنگی...

الان، یک کارزار فکرى و فرهنگى و سیاسى در جریان است. هر کس بتواند بر این صحنه‌ى کارزار و نبرد تسلط پیدا کند، خبرها را بفهمد، احاطه‌ى ذهنى داشته باشد و یک نگاه به صحنه بیندازد، برایش مسلّم خواهد شد که الان دشمن از طرق فرهنگى، بیشترین فشار خود را وارد مى‌آورد. کم هم نیستند قلم‌به‌مزدها و فرهنگیهاى دین و دل و وجدان باخته و نشسته‌ى پاى بساط فساد استکبار - چه غالباً و اکثراً در خارج کشور و چه تک‌وتوکى در داخل کشور - که براى مقاصد استکبارى، قلم هم بردارند، شعر هم بگویند، کار هم بکنند و دارند مى‌کنند.

نبرد فرهنگى را با مقابله‌ى به‌مثل مى‌شود پاسخ داد. کار فرهنگى و هجوم فرهنگى را با تفنگ نمى‌شود جواب داد. تفنگ او، قلم است. این را مى‌گوییم، تا مسؤولان فرهنگ کشور و کارگزاران امور فرهنگى در هر سطحى و شما فرهنگیان عزیز - اعم از معلم و دانشجو و روحانى و طلبه و مدرّستان، تا دانش‌آموزتان و تا کسانى که در بیرونِ این نظام آموزشى کشور مشغول کارند - احساس کنید که امروز، سربازِ این قضیه شمایید و بدانید که چگونه دفاع خواهید کرد و چه کارى انجام خواهید داد.


قسمتی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با معلمین و مسئولان فرهنگی - 12 / 2 / 69



مطلب در آدرس دیگر

وبلاگ طنز گوگول بروز شد

وبلاگ طنز گوگول به روز شد >> اگر می خواید کمی بخندید روی عکس کلیک کنید >>


سالروز کشتار فرقه داوودیه

30 فروردین روزی است که پلیس آمریکا معترضین فرقه ی داوودیه را زنده زنده در ساختمانی به آتش کشید
ساختمانی که در آن کودک و بزرگ و پیر و جوان تنها تحصن کرده بودند.

در ۱۹ آوریل ۱۹۹۳ در حالی که اعضای این فرقه از ۲۸ فوریه در ساختمانی در شهر ویکو در ایالات متحده آمریکا جمع شده‌بودند، مورد هجوم تانک‌ها و ماموران اف‌بی‌آی قرار گرفتند و ۸۲ نفر از جمله زنان، کودکان و نوزادان، در آتش سوختند.


توماس جی پیکارد، رئیس اف.بی.آی جز افراد مورد تحریم ایران بخاطر این فاجعه می باشد.

شرح ماجرا به این صورت است:
ا
ین واقعه در ۲۸ فوریه سال ۱۹۹۳ تا ۱۹ آوریل با یورش ناگهانی به شیوه جنگی در شهر واکو واقع در ایالت تگزاس آغاز شد و در ۱۹ آوریل، دولت آمریکا تانک‌ها را برای تخریب و نابودی و پخش کردن گاز در ساختمانی که مردم در آن زندگی می‌کردند، به محل اعزام کرد.
دولت آمریکا بهانه این کار را نگرانی‌های خود از وضع بهداشتی محل اقامت دیویدیان و جلوگیری از آزار و اذیت کودکان توسط دیوید کورش، رهبر این فرقه و همچنین طولانی شدن مدت زمان ماموریت و محاصره و در نتیجه خسته شدن ماموران اف بی‌ آی، دانست که منجر به انتشار گاز در محل خانه‌ی تحت محاصره شد.شواهد و مدارک موجود باعث شد تا بعضی از آمریکایی‌ها به این نتیجه برسند که فرقه دیویدیان به عمد توسط دولت آمریکا کشته شدند، آتشی بسیار وحشتناک و جهنمی که حدود ۴۰ دقیقه ساختمان را سوزاند، یکی از وحشیانه‌ترین نوع کشتار در طول تاریخ است.

بن بست...

تیزر مستند "بن بست"

این مستند به پیشبینی حوادث احتمالی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم می پردازه و وضع کشور رو در حال حاضر بررسی می کنه.

در این مستند نظر بسیاری از فعالین سیاسی کشور، تحلیلگران و مردم به تصویر کشیده می شه.



 


::برای دانلود تیزر مستند بر روی یکی از لینک های زیر کلیک کنید::

(فرمت همه فایل ها MP4 است)


کیفیت پایین - سرور آپارات ( حجم 14MB )


کیفیت پایین - سرور بیان ( حجم 14MB )


کیفیت متوسط ( حجم 34MB )


کیفیت بالا ( حجم 56MB )


کیفیت عالی ( حجم 131MB )




انحراف


این جمله را هم مطرح کنم که علاج مشکلات ما در این است که سازندگى کشور را در کنار تأمین روحیه‌ى انقلابى در مردم و حفظ همان صلابت و چهره‌ى باعظمت و هیبت انقلاب ببینیم.

اگر به رفاه عمومى نیندیشیم و به سازندگى کشور فکر نکنیم، مطمئناً نظام جمهورى اسلامى نخواهد توانست الگو و تجربه‌ى مطلوب را به دنیا ارایه بدهد.

اگر در مسایل رفاه زندگى عمومى و ایجاد تسهیلات و رفع مشکلات غرق شویم، به طورى که جهتگیریهاى انقلابى را به دست غفلت بسپریم، به ابهت و هیبت انقلاب ضربه زده‌ایم و جاذبه‌ى آن را در دنیا مخدوش کرده‌ایم و این، مطمئناً به کارایى ما ضربه خواهد زد.

بنابراین، این دو در کنار هم مطرحند.

دوازدهم مرداد سال 1368

قسمتی از بیانات رهبر تنقلاب در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری حجه الاسلام هاشمی رفسنجانی 

 

برای مشاهده متن کامل بیانات کلید کنید